معانی حقوق

در زبان فارسی واژه ی (( حقوق )) به معانی گوناگون به کار می رود که از جمله مهمترین آنهاست:

 

  1. مجموع قواعدی که بر اشخاص، از این جهت که در اجتماع هستند، حکومت می کند:

 

انسان موجودی است اجتماعی که میان همگنان خود به سر می برد. به حکم طبیعت، شخص در اجتماع کوچک پدر و مادر زاده می شود و در سایه مراقبت و تربیت این گروه نیازهای مادی و معنوی خویش را تامین می کند. ولی، پس از دوران کودکی نیز او با دیگران زندگی می کند و با همکاری آنان به خواستهای خود می رسد.

از سوی دیگر، خواسته های آدمیان به حکم فطرت با هم شباهت زیادی دارد. کم وبیش همه یک چیز را طالبند. پس، نزاع بر سر جلب منافع بیشتر و تامین زندگی بهتر در می گیرد.

انسان اندیشمند از آغاز خودشناسی دریافت که بقای اجتماع او با آشوب و زورگویی امکان ندارد و ناچار باید قواعدی بر روابط اشخاص، از جهتی که عضو جامعه اند، حکومت کند و ما امروز مجموع این قواعد را (( حقوق )) می نامیم.

 

برای تنظیم روابط مردم و حفظ نظم در اجتماع، حقوق برای هر کس امتیازهایی در برابر دیگران می شناسد و توان خواصی به او می بخشد. این امتیاز و توانایی را (( حق ))  می نامند که جمع آن حقوق است و (( حقوق فردی )) نیز گفته می شود: حق حیات، حق مالکیت، حق آزادی شغل و حق زوجیت به اعتبار معنی اخیر است که گاه با عنوان (( حقوق بشر )) مورد حمایت قرار می گیرد. ولی، واژه حقوق، به معنی نخست، همیشه با ترکیب جمع به کار می رود و برای نشان دادن مجموع نظامها و قوانین است: مانند حقوق ایران، حقوق مدنی، حقوق بین الملل و حقوق اسلام.

حقوق معانی دیگری هم دارد: برای مثال، وقتی سخن از حقوق کارمندان دولت یا حقوق دیوانی می شود، مقصود دستمزد کارکنان و پولی است که دولت بابت ثبت اسناد رسمی از دو طرف معامله می گیرد. این معانی، که بیشتر در امور مالیاتی و حقوق اداری به کار می رود، در واقع از شاخه های (( حق )) است که رنگ اصطلاح پذیرفته.

گاه مقصود از واژه (( حقوق )) علم حقوق است، یعنی دانشی که به تحلیل قواعد حقوقی و سیر تحول و زندگی آن می پردازد. (( دانشکده حقوق )) و شعبه های گوناگون حقوق ( مانند حقوق مدنی و اساسی و کیفری ) از شایعترین موارد استعمال همین معنی است که به آن می پردازیم.

 

«حق » در لغت

 

لغت نامه دهخدا معانی متعددی برای این واژه ذکر می کند که مهم ترین آن ها از این قرار است: راست کردن سخن، درست کردن وعده، یقین نمودن، ثابت شدن، غلبه کردن به حق، موجود ثابت و نامی از اسامی خداوند متعال . 

و فرهنگ المنجد نیز برای واژه «حق » چند کاربرد و معنا ذکر می کند که برخی از آن از این قرار است: ضد باطل، عدل، مال و ملک، حظ و نصیب، موجود ثابت، امر مقضی، حزم، سزاوار . 

با توجه به آنچه بیان شد، روشن می گردد که «حق » واژه ای عربی است که به معنای «ثبوت » و «تحقق » است و وقتی می گوییم: چیزی تحقق دارد، یعنی ثبوت دارد;  و گاه معادل آن در زبان فارسی «هستی پایدار» به کار برده می شود; یعنی هر چیزی که از ثبات و پای داری بهره مند باشد، حق است . 

 

اقسام حق

 

پس از بیان تعریف «حق » ، به اقسام حق می پردازیم . حق به اعتبار متعلق خود دارای اقسام گوناگونی است که در ذیل به موارد مهم آن اشاره می کنیم:

 

1 . حق مالی و حق غیر مالی

 

تقسم «حق » به «مالی » و «غیرمالی » مهم ترین تقسیم در این باره است . «حق مالی امتیازی است که حقوق هر کشور به منظور تامین نیازهای مالی اشخاص به آن ها می دهد .»  یا در تعریف آن گفته شده است: «حق مالی آن است که اجزای آن مستقیما برای دارنده، ایجاد منفعتی نماید که قابل تقویم به پول باشد; مانند: حق مالکیت نسبت به خانه که مستقیما برای دارنده آن ارزش پولی دارد و یا حق طلب که پس از ادا، قابل تقویم به پول می باشد . چنان که کسی از دیگری ده خروار گندم طلب دارد، پس از ایفای تعهد آنچه به دست می آید ده خروار گندم است که قابل تقویم به پول می باشد .  از ویژگی های حق مالی، آن است که قابل اسقاط و یا انتقال به غیر است . برای مثال، مالک خانه یا صاحب گندم می تواند آن را از طریق بیع، هبه و وصیت به غیر واگذار نماید و یا از آن اعراض کند .

در مقابل، «حق غیر مال، امتیازی است که هدف آن رفع نیازمندی های عاطفی و اخلاقی است .» و یا در تعریف آن گفته شده است: «حق غیر مالی آن است که اجرای آن، نفعی که مستقیما قابل تقویم به پول باشد، ایجاد نمی نماید . مانند: حق زوجیت در زوجه دائمه که مستقیما برای زن ایجاد نفعی که قابل تقویم به پول باشد نمی کند، ولی غیرمستقیم حق نفعه برای او ایجاد می شود و در صورت فوت زوج، از او ارث می برد .» یا مثلا، پدر و جد پدری بر اساس  ماده 1041 و 1043 قانون مدنی نسبت به دختر باکره دارای «حق ولاء» است و نکاح دختر موقوف به اجازه پدر یا جد پدری اوست . حق ولایت پدر یا جد پدری از نظر عرف، یک حق غیرمالی محسوب می شود .

بنابراین، موضوع حق غیرمالی، روابط غیر مالی افراد جامعه است و ارزش داد و ستد نداشته، به طور مستقیم قابل ارزیابی مالی نیست . «حقوق غیرمالی قابل واگذاری به غیر نمی باشد و بعضی از آنان به سبب مخصوص قابل زوال است; مانند: زوجیت که به وسیله نسخ نکاح و طلاق منحل می گردد و بعضی دیگر دایمی و غیرقابل زوال است; مانند نبوت (فرزندی) که به هیچ وجه پدر و مادر نمی تواند نسبت مزبور را از خود سلب نمایند . همچنان که بعضی از حقوق غیر مالی قابل اسقاط و بعضی غیرقابل اسقاط هستند .» 

 

2 . حق عینی و دینی

 

حق مالی به دو حق عینی و حق دینی قابل تقسیم است . «حق عینی » حقی است که یک فرد نسبت به عین خارجی دارد که کامل ترین آن «حق مالکیت » است، اعم از حق مالکیت نسبت به عین یا منفعت . برای مثال، مالک خانه نسبت به خانه داری حق مالکیت است و هرگاه آن را به اجاره واگذار نماید، در این حالت، مستاجر نسبت به منافع خانه داری حق است . 

«حق دینی » حقی است که مالی که شخص نسبت به دیگری دارد و می تواند ایفای آن را از او بخواهد و مدیون مکلف است آن را انجام دهد .

یک پرسش آن است که چرا حق به حق عینی و دینی تقسیم شده است و اساسا حقوقدانان در پی تامین چه هدفی بوده اند؟ پاسخ آن است که مبنای این تقسیم بندی به چگونگی استفاده انسان از اشیای خارجی بازمی گردد;

«انسان برای ادامه زندگی به این اشیا نیاز دارد و حق دارد از آن ها استفاده کند . استفاده از اشیا از دو راه ممکن بوده است .

1 . از مال موردنیاز بی واسطه و مستقیم استفاده کند;

2 . صاحب حق آن را به وسیله شخص دیگر اعمال کند و از او بخواهد که مالی را تسلیم کند یا کار مطلوب را انجام دهد .

پس به حکم منطق، می توان حقوقی را که امتیاز انتقاع از اشیا را به شخص می دهد، به دو گروه تقسیم کرد: «حق عینی » که حاوی امتیاز انتقاع مستقیم است; و «حق دینی » که به شخص اختیار می دهد مطالبه کار یا مالی را از شخص دیگر به او می دهد .» (32)

 

ارکان اساسی حق عینی و حق دینی

 

حقوقدانان برای تحلیل این دو نوع حق، چهار رکن بیان داشته اند که در ذیل بیان می گردند:

 

الف . ارکان اساسی حق عینی

 

اول . صاحب حق یا مالک;

دوم . موضوع حق یا ملک، و آن چیزی است که شخص مالک نسبت به آن حق دارد .

سوم . ملکیت یا مالکیت و آن یک رابطه حقوقی یا مفهوم تصوری بین «مالک » و «ملک » است که قانون آن را معتبر شناخته و مردم را مکلف به احترام آن نموده است . از این رو، گفته می شود که «حق عینی » در مقابل تمام افراد جامعه است و در اثر این امر، حق تعقیب به صاحب حق عینی داده می شود و مالک می تواند مال خود را در دست هرکس بیابد بگیرد .

چهارم . جزا، که آن در خارج به دوگونه ظهور می نماید: یکی حمایت قانون از صاحب حق، تا کسی نتواند به مالک تعدی کند; و دیگر اجبار به رفع تجاوز، در صورتی که تعدی صورت گرفته باشد; مثلا، هرگاه کسی مال دیگری را غصب کند، قانون او را مجبور می کند که مسترد دارد و اگر تلف شده باشد ملزم می شود بدل آن را به مالک بدهد . از این رو، عده ای از حقوقدانان جزا را شرط تحقق حق می دانند . 

 

ب . ارکان اساسی حق دینی

 

حق دینی مانند حق عینی دارای چهار رکن است:

اول . صاحب حق یا متعهدله، یا طلبکار و یا داین;

دوم متعهد یا بدهکار و یا مدیون، و آن کسی است که در مقابل متعهدله، مکلف و ملزم به دادن چیزی یا انجام عملی، یا خودداری از عملی است .

سوم طلب یا دین، که آن یک رابطه حقوقی یا یک امر اعتباری و تصوری است که قانون در اثر آن به بستانکار و متعهدله اختیار می دهد که از بدهکار مطالبه ایفای تعهد را بنماید .

چهارم . جزا، و آن حمایت قانون از طلبکار است . هرگاه مدیون یا متعهد از تکلیف قانونی سرباز زند، دولت، متعهد را مجبور به انجام آن می نماید .» 

 

3 . حقوق تقدم و تعقیب

 

برخی حقوق نسبت به حقوق دیگر از امتیاز تقدم و رجحان برخوردارند . از آثار حق عینی، تقدم آن بر حق دینی است که «صاحب حق می تواند نزد هرکس آن را بیابد، استرداد آن را بخواهد . بنابراین، هرگاه کسی که عین مال دیگری نزد اوست ورشکست شود، مالک، آن مال را استرداد می نماید، به خلاف آن که اگر کسی از دیگری یکصدهزار ریال طلبکار باشد و او ورشکسته شود، دارایی مدیون به نسبت طلب بستانکاران تقسیم می شود .» 

 

4 . حق معنوی

 

در تعریف «حقوق معنوی » گفته شده است: «حقوقی است که به صاحب آن اختیار انتفاع انحصاری از فعالیت و فکر و ابتکار انسان را می دهد . برای مثال، حقی که تاجر و صنعتگر نسبت به نام تجاری یا شکل خاص و علامت کالاها و فرآورده های خود دارد و حقی که نویسنده اثر ادبی یا مخترعی نسبت به آن اثر و اختراع پیدا می کند، حق معنوی است .» 

توضیح آن که پس از تقسیم «حق » ، به «حق عینی » و «حق دینی » ، حقوق دیگری ظهور کردند که از جهتی به حق عینی شبیه هستند و از جهت دیگر، به حق دینی . «به عنوان مثال، حقی که مؤلف بر آثار خود دارد، در برابر همه قابل استناد است و با حق مالکیت شباهت پیدا می کند، ولی موضوع آن مانند سایر حقوق عینی، شی ء خارجی نیست و متکی به حاصل فکر و ابداع نویسنده است .» 

 

5 . حق مربوط به شخصیت

 

«حق مربوط به شخصیت » حقی است که به هر انسان (با قطع نظر از وابستگی او به گروه اجتماعی خاص) تعلق دارد و بیش تر از شخص انسان حمایت می کند تا منافع مادی او . به دیگر سخن، این حق به حفظ ذات و عرض انسان برمی گردد .

حقوق مربوط به شخصیت، از شخصیت جسمی و نیز از شخصیت معنوی و روحی انسان حمایت می کند و از این نظر می توان آن ها را به دو قسم تقسیم کرد:

الف . حمایت از شخصیت جسمی انسان: قانونگذار از شخصیت جسمی انسان حمایت کرده و حقوقی را برای آن در نظر گرفته است . انسان بر تمامیت جسمی خود حق دارد و ایراد صدمه و ضرب و جرح و هرگونه تعرض جسمی به شخص ممنوع و موجب مسؤولیت مدنی و کیفری است .

ب . حمایت از شخصیت معنوی و اخلاقی انسان: جنبه های غیرجسمی شخصیت آدمی نیز محترم و مورد حمایت قانونگذار هستند .

  

برخی از مصادیق شخصیت معنوی و اخلاقی 

 

1 . آزادی های فردی; مانند آزادی رفت و آمد، آزادی فکر و بیان، آزادی حق رای و آزادی انتخاب شغل .

قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران درباره آزادی انتخاب شغل می گوید: «هرکس حق دارد شغلی را که بدان مایل است و مخالف اسلام و مصالح عمومی و حقوق دیگران نیست، برگزیند .»

2 . حق نام، حق عکس و تصویر; نام، عکس و تصویر و اوصاف دیگر جزو شخصیت انسان به حساب آمده، تعرض به آن تعرض به شخصیت او محسوب می گردد و ممنوع و موجب مسؤولیت است .

3 . آبرو و شرف و حیثیت; این گونه موارد نیز مورد حمایت قانون گذارند و توهین و افترا به دیگران موجب مسؤولیت است . 

4 . حق مربوط به آثار فکری و هنری; این گونه امور به شخصیت فکری و هنری انسان بازمی گردند . قانونگذار حقوق معنوی مؤلفان و هنرمندان را محترم شمرده و به آنان اجازه داده در مورد نشر و یا عدم نشر اثر خود تصمیم بگیرند و از تحریف و تغییر و انتشار آن به نام دیگیری جلوگیری نمایند و اختیار تجدیدنظر در اثر خود را داشته باشند .

5 . حق تمتع از زندگی خصوصی; مانند: مصونیت نامه ها و مکالمات تلفنی از فاشد شدن قانون اساسی در این باره می گوید: «بازرسی و نرساندن نامه ها، ضبط و فاش کردن مکالمات تلفنی، افشای مخابرات تلگرافی و تلکس، سانسور، عدم مخابره و نرساندن آن ها، استراق سمع و هرگونه تجسس ممنوع است، مگر به حکم قانون .»

 

برخی از ویژگی های حق مربوط به شخصیت: در این جا، به برخی اوصاف و ویژگی ها حقوق مربوط به شخصیت توجه می شود که در شناخت هرچه بیش تر این نوع حقوق مؤثرند:

 

1 . موضوع این نوع حقوق مال یا شخص خارجی نیست . به عبارت دیگر، این حقوق نه بر عین خارجی و نه بر شخص دیگر تعلق نمی گیرند، بلکه موضوع حقوق مربوط به شخصیت، تمام عناصر سازنده شخصیت در تمام جنبه های مادی و اخلاقی و فردی و اجتماعی است . 

2 . «در حقوق مربوط به شخصیت، صاحب حق حاکم بر تصمیم و انتخاب خود شناخته شده است .»

3 . این نوع حقوق، چهره حمایتی دارند و در قلمرو احکام و قوانین قرار می گیرند . هرچند حق مربوط به شخصیت، به جنبه اخلاقی و روحی و در یک کلام به شخصیت آدمی مربوط می شود، قانونگذار با وضع قانون از آن حمایت می کند . این نوع حقوق، همانند حقوق مادی منشا نزاع و کشمکش است و وضع قانون و اجرای آن به رفع اختلافات کمک می کند . همان گونه که گذشت، قانون اساسی در اصل بیست و هشتم از آزادی انتخاب شغل حمایت می کند و در اصل بیست و پنجم، از استراق سمع، فاش ساختن مکالمات و هرگونه تجسس منع می کند .

4 . حقوق مربوط به شخصیت، به گروه حقوق غیر مالی نزدیک است .  البته این بدان معنا نیست که این دو گروه یکی هستند یا حقوق شخصیتی بخشی از حقوق غیرمالی است; زیرا گاه برخی از حقوق در همان حال که مربوط به شخصیت هستند، شامل حقوق مالی نیز می شوند; مانند: آزادی تجارت و آزادی انتخاب شغل .

5 . این نوع حقوق اغلب قابل انتقال به ورثه نیستند و با پایان گرفتن شخصیت حقوقی انسان ساقط می گردند; در مواردی هم این حق به ورثه قانونی انتقال می یابند; مثلا، ورثه شخص نسبت به کالبد بی جان او حق داشته، می توانند نسبت به کفن و دفن جسد او تصمیم بگیرند . و یا بر اساس ماده 12 قانون «حمایت حقوق مؤلفان و مصنفان و هنرمندان » ، حق معنوی مؤلف و هنرمند، پس از فوت او تا مدت سی سال به عهده ورثه اوست . 

6 . حق مربوط به شخصیت، به وسیله طلبکاران قابل توصیف نیست . طلبکاران تنها می توانند برای استیفای طلب خویش، در خواست توقیف اموال مادی بدهکار را بدهند . بر اساس ماده 65 قانون «اجرای احکام مدنی » ، مصوب 1356 نمی توان تالیفات و ترجمه های مؤلف را توقیف نمود .

7 . برخی از حقوق شخصیتی قابل سلب و اسقاط نیستند . سلب شخصیت حقوقی به معنای مرگ حقوقی اوست;  مانند اهلیت تمتع یا قابلیت دارا شدن حق . قانون مدنی می گوید: «هیچ کس نمی تواند به طور کلی، حق تمتع یا حق اجرای تمام یا قسمتی از حقوق مدنی را از خود سلب کند .» همچنین قانون مدنی می گوید: «هیچ کس نمی تواند از خود سلب حریت کند و یا در حدودی که مخالف قوانین و یا اخلاق حسنه باشد، از استفاده از حریت خود صرف نظر نماید .» 

 

6 . حق طبیعی

 

«حق طبیعی » حقی است برای یک شخص که عقل آن رابطه را موجود می داند و مدیون را در مقابل وجدان و عقل مسؤول می شناسد، ولی قانون از آن حمایت نمی کند . به عبارت دیگر، این حق فاقد جزء چهارم از ارکان حق عینی، یعنی جزا، است . در قوانین برخی کشورها، دین یا طلب مشمول مرور زمان است . هرگاه دینی مشمول مرور زمان شود، قانون دعوای خواهان را غیرقابل استماع می داند، ولی هرگاه مدیون دین را به میل خود ادا نماید، دین ساقط می شود . قانون مدنی ایران می گوید: «در مورد تعهداتی که برای متعهدله قانونا حق مطالبه نمی باشد، اگر متعهد به میل خود آن را ایفا نماید، دعوی استرداد مسموع نخواهد بود .» 

با توجه به توضیحات بیان شده، به نظر می رسد که «حق طبیعی » در مقابل «حق قانونی » قرار می گیرد; چه این که «حق قانونی » از حمایت «قانون » برخوردار است، به خلاف حق طبیعی .

 

7 . حق مطلق و حق نسبی

 

«حق مطلق » حقی است که در مقابل تمامی افراد جامعه است و تمامی افراد مکلف به احترام به این حق هستند . تمامی اقسام حقوق عینی از این قبیل است . برای مثال، «حق مالکیت » حقی است که تمامی افراد مکلفند آن را رعایت نموده، به آن تجاوز نکنند . 

«حق نسبی » آن است که در مقابل یک یا چند نفر بوده، تنها برای اشخاص معینی ایجاد تکلیف می کند . تمامی حقوق دینی از این قبیل هستند . حق طلبکار فقط در مقابل بدهکار است و از او می تواند انجام تعهد خود را بخواهد و هیچ گونه تکلیفی برای افراد دیگر ایجاد نمی شود .

 

8 . حق منجز و حق معلق

 

«حق منجز آن است که پس از پیدایش سبب، بلافاصله موجود گردد و بستگی به وجود یا عدم امر دیگری نداشته باشد» ; (57) مثلا، هرگاه (الف) خانه خود را به (ب) بفروشد، پس از ایجاب و قبول، خانه به ملکیت (پ) درمی آید و (الف) مالک پول می گردد . در این حالت، حق فروشنده نسبت به ثمن و نیز حق خریدار نسبت به مثمن (خانه) منجز است .

«حق معلق آن است که پس از پیدایش سبب، موجود نگردد و بستگی به وجود یا عدم امر دیگری داشته باشد; مثلا، هرگاه شخصی باغ خود را به دیگری وصیت نماید، و وصی له هم آن را قبول کند، موصی له مالک آن نمی گردد، مگر پس از فوت موصی . بنابراین، حق موصی له نسبت به باغ مورد وصیت، معلق بر فوت موصی است .» 

 

9 . حق موقت و حق دایم

 

«حق موقت » آن است که دارای مدت باشد; مانند حق مستاجر نسبت به منافع عین مستاجره و یا حق زوجیت در ازدواج موقت که با پایان مدت، پایان می یابد . در مقابل «حق دایم » آن است که مدت نداشته باشد; مانند: حق مالکیت .

 

10 . حق حال و حق مؤجل

 

«حق حال حقی است که پس از پیدایش، بتوان بلافاصله آن را اعمال نمود .»  برای مثال، فروشنده خانه پس انعقاد معامله، فورا نسبت به پول خانه حق پیدا می کند . بنابراین، حق فروشنده نسبت پول خانه «حال » است و بدین دلیل، حق مطالبه آن را دارد .

«حق مؤجل حقی است که پس از مدت معینی بتوان آن را اعمال کرد .» برای مثال، خریدار، کتابی را به قیمت هزار تومان از فروشنده به نسیه می خرد تا پول آن را پس از یک هفته بپردازد . پس از انعقاد معامله، فروشنده نسبت به خریدار حق دینی پیدا می کند، ولی نمی تواند حق خود را طلب کند، مگر پس از یک هفته .

 

11 . حق ثابت و حق متزلزل

 

حق به اعتبار قابلیت زوال، به دو قسم تقسیم می شود: حق ثابت و حق متزلزل . «حق متزلزل » حقی است که نمی توان آن را زایل کرد; مثلا، کسی که خانه را به دیگری می فروشد، حق مشتری نسبت به خانه ثابت است; یعنی بایع نمی تواند آن را فسخ کند . «حق متزلزل » حقی است که می توان در مدت معینی ان را زایل نمود; مانند کسی که باغ خود را به دیگری می فروشد و شرط می کند هرگاه پول باغ را تا مدت یک ماه باز پس داد، بتواند معامله را فسخ کند . پس از معامله، مشتری مالک باغ می شود و سبت به آن حق پیدا می کند، ولی حق او در مدت یک ماه متزلزل است .

 

12 . حق سیاسی، حق عمومی و حق خصوصی

 

حقوق فردی به سه گروه اصلی تقسیم می شوند: حق سیاسی، عمومی و خصوصی . «حق سیاسی، اختیاری است که شخص برای شرکت در قوای عمومی و سازمان های دولت دارد; مانند: حق انتخاب کردن و انتخاب شدن در مجالس قانون گذاری و ریاست جمهوری و پذیرفتن تابعیت .» 

«حق عمومی مربوط به شخصیت انسان و سلامتی جسمی و روحی او یا ناظر به رابطه دولت و مردم است; مانند: حق حیات، آزادی بیان و اجتماع و وجدان ... در واقع، می توان گفت: حقوق عمومی وسیله تامین صیانت انسان در برابر تجاوز دولت ها و لجام زدن بر قدرت سرکش است . با وجود این، حقوق عمومی در روابط خصوصی نیز قابل استناد است . هرکس باید به حیات و آزادی و شرافت و شخصیت دیگران احترام گذارد، و گرنه مسؤول است تا جبران کند .»

فصل سوم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران درباره «حقوق ملت » است . اصل بیست و سوم قانون اساسی برای تضمین آزادی اندیشه می گوید: «تفتیش عقاید ممنوع است و هیچ کس را نمی توان به صرف داشتن عقیده ای مورد تعرض و مؤاخذه قرار داد .» نیز در اصل بیست چهارم امده است: «نشریات و مطبوعات در بیان مطالب آزادند ...»

«حق خصوصی، امتیازی است که هر شخص در برابر دیگران دارد که هر شخص در برابر دیگران دارد; مانند حق مالکیت، حق انتفاع، حق شفعه، حق رهن و حق خیار . سبب ایجاد حق خصوصی ممکن است عمل حقوقی و ناشی از اراده باشد یا اجرای قاعده حقوقی در روابط اجتماعی (وقایع حقوقی)، ولی در هر حال، در برابر هر حق خصوصی، تکلیفی نیز برای شخص مقرر شده است .»